کدامیک بهتر است؟

با توجه به اینکه هر دولتمرد و هر رجل سیاســی علاوه بر آنکه باید تواناییهای مختلفی چون مقابله با رانتخواری، در اختیار داشتن فیلم و عکس، داد و بیداد کردن و قندان پرت کردن داشــته باشد، در عین حال
باید دستی هم از دور و نزدیک بر آتش نویسندگی داشته باشد یا اینکه بعد از آویزان کردن کفشهایش یا آویختن الک، به این قصه فکر کند. البته اگر الکی در این زمینه وجود داشــته باشد و ترجیح به آویختن بدهند. به همین دلیل و برای آسانتر شدن کار دوستان برای تالیف و نوشتن، عنوان کتابهایی را که مناسب ایشان است پیشنهاد میکنیم.

شاید ندانند که ویکتورهوگو، نوشتن معروفترین رمانش را زمانی آغاز کرد که این جمله را در یکی از کوچه ه

ای پاریس شــنید؛ »به من بینوا کمک کنید!« چند دقیقه بعد دوباره صدای یک نفر دیگر که »به من بینوا کمک

کنید!« چند دقیقه بعد هم باز این صدا که »به من بینوا کمک کنید!« و ماجرا تا شب ادامه داشت و صدای

افراد مختلف را شنید که »به من بینوا کمک کنید!«پیر و جوان، مرد و زن. آنجا بود که جرقه رمان »بینوایان«

در ذهنش زده شد و پس از چندی این رمان خلق شد. یعنی به همین سادگی از یک واژه میتوان به یک رمان

رسید.

با توجه به همین تئوری، عناوینی برای افرادی پیشنهاد میشود و چه بسا.

دکتر قالیباف:
مجموعه داستانهایی برای خردسالان با عنوان خلبان چشم آبی.
دکتر حداد عادل:
دایره المعارف آخ جون فارسی.
دکتر روحانی:
خاطرات یک کلیدساز خندهرو.
محمود احمدی نژاد:
رمان حال هاله نور خوب است.
علی مطهری:
مجموعه اشعار تو که راست میگی.
مهدی کوچک زاده:
دانستنیهایی درباره کودکان ناآرام.
صادق زیباکلام:
مجموعه مقالات تو بگو من چی بنویسم.

مهدی چمران:
مجموع شعر سپید همه من مثل برادرم.
محمد جواد الریجانی:
جزوهای درباره فلسفه چه ربطی داره.
رضا فرجی دانا:
مجموعه ترانههای چرا رفتی؟
محمد خاتمی:
کتاب آموزشی چگونه لبخند بزنیم.
حمید رسایی:
کتاب در حسرت برزیل.
علی کفاشیان:
بازگشت سپید دندان.
دکتر لنکرانی:
کتاب موانع صادرات هلو به کشورهای آسیای جنوب شرقی.
اسنفدیار مشایی:
کتاب غزلیات یاد من تو را فراموش.
منوچهر متکی:
آموزش زبان سنگال در سفر.

حکیم را گفتند : علم بهتر است یا ثروت ؟!
حکیم بی درنگ شمشیر از میان بیرون آورد و مانند جومونگ مرید بخت برگشته را به سه پاره ی نامساوی تقسیم نمود و گفت :
سالهاست که هیچ احمقی بین دو راهی علم و ثروت گیر نمیکند !!!

مریدان در حالی که انگشت به دندان گرفته و لرزشی وجودشان را فرا گرفت گفتند ای حکیم ما را دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم .

حکیم گفت : در عنفوان جوانی مرا دوستی بود که با هم به مکتب می رفتیم ،
دوستم ترک تحصیل کرد من معلم مکتب شدم…

حالا او پورشه دارد ، من پوشه…

او اوراق مشارکت دارد، و من اوراق امتحانی…

او عینک آفتابی من عینک ته استکانی…

او بیمه زندگانی ، من بیمه خدمات درمانی …

او سکه و ارز ، من سکته و قرض . . .

سخن حکیم چون بدین جا رسید مریدان نعره ای جانسوز برداشته و راهی کلاسهای آموزش اختلاس گشتندی !!!

کاری از: قره باغ
مجوز نشر: صاحب اثر

عسگری الحکما ( عسگری ) : بنگر که حق الزوجه را چه اندک داده اند ؟ با این حق الولد دیگر از مکتب رفتن اولاد ذکور نیز باید چشم فرو بست .
نیازی الدوله ( نیازی ) : عنقریب نقشی خواهم بست در کتب و تواریخ که این چه حکمت حاکمان است ؟ فکر تعدد زوجین را باید به فراموشی سپرد مگر نه اینست در ... لا اله الا الله.

مدیر السلطنه ( مدیر سایت ) : چگونه می توان این اخبار را به بلاد دیگر رسانید ؟! باید از کبوتران نامه بر و چاپار سود جست یا ...؟!
اختر الصبح ( ستاره صبح ) : سالها بگذرد نیز اینست حکایت ؛ برادر ، روحمان از کالبد خارج گشت و فریاد رسی ... نگرد نیست .